محل تبلیغات شما

مامان بغلم کرد. موهامو نوازش کرد و گفت: خیلی وقته گذشته. آروم شده بودی. چرا امروز انقدر بهم ریختی دوباره ؟! 

دست کشیدم رو بغض قلمبه شده گلوم و گفتم: مامان دوست داشتن یه مریضیه. یه مریضی مثل میگرن. خوب شدنی در کارش نیست. آروم میگیره اما درمان نمیشه. شاید چند ماهی خبری ازش نباشه اما با یه تابش آفتاب به سر، با یه سروصدا زیاد،  با یه شیرینی زیاد یهو شروع میشه و هیچ راهی نداری جز اینکه خودتو تو سکوت یه اتاق تاریک زندونی کنی. 

دوست داشتن هم همینه. آروم میگیره و میزاره زندگیتو کنی اما با دیدن یه پیرهن آشنا، یه مکان پر خاطره ، یه موزیک  که روزهای زیادی رو باهاش گذروندی یهو مثل روز اول تمام اون همه درد و دوست داشتن رو تو وجودت زنده میکنه!

من میگرن دارم مامان!

 میگرن دوست داشتن! 

 



{محیا زند}

عاقل بودن یا فقط دوست داشتن

میگرن دوست داشتن!

#او قسمت سیزدهم و پایانی

یه ,دوست ,رو ,مامان ,آروم ,میگرن ,دوست داشتن ,با یه ,اما با ,آروم میگیره ,و میزاره

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها